دستمال کاغذی به اشک گفت؟


 

دستمال كاغذی به اشك گفت:

 

قطره قطره‌ات طلاست

 

یك كم از طلای خود حراج می‌كنی؟

 

عاشقم.. با من ازدواج می‌كنی؟

 

 

 

اشك گفت: ازدواج اشك و دستمال كاغذی!؟

 

تو چقدر ساده‌ای خوش خیال كاغذی!

 

توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی

 

چرك می‌شوی و تكه‌ای زباله می‌شوی

 

پس برو و بی‌خیال باش

 

عاشقی كجاست؟ تو فقط دستمال باش!

 

 

دستمال كاغذی، دلش شكست

 

گوشه‌ای كنار جعبه‌اش نشست

 

گریه كرد و گریه كرد و گریه كرد

 

در تن سفید و نازكش دوید خون درد

 

 

آخرش، دستمال كاغذی مچاله شد

 

مثل تكه‌ای زباله شد

 

او ولی شبیه دیگران نشد

 

چرك و زشت مثل این و آن نشد

 

 

رفت اگرچه توی سطل آشغال

 

پاك بود و عاشق و زلال

 

او با تمام دستمال‌های كاغذی فرق داشت

 

چون كه در میان قلب خود دانه‌های اشك كاشت.




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: